رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر آرام جهان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چگونه محیط مدرسه را پر نشاط و جذاب کنیم؟ پروتئین ما ، با ما بهترین باشید. فروش ویژه پکیج رادیاتور در شیراز بینار گروه صنعتی عرشه کاران دو همدم ناله های تلخ ماشینهای اداری